بوی رفتن... دو

ساخت وبلاگ
بسم الله


اوایل کار که این سیم کارتم را گرفته بودم، شماره ی خودم (همان سیم کارت) را در گوشی ذخیره کرده بودم و جای اسم نوشته بودم "خودم" و جلویش هم یک علامت تعجب گذاشته بودم. یکی از رفقا گفت واقعاً هم علامت تعجب می خواهد... تا مدتی شماره را حفظ نبودم و مثلاً اگر می خواستم شماره ام را به دوست جدیدی بدهم، یا شماره ی او را می گرفتم و تک می زدم مثلاً، یا از روی دفتر تلفن گوشی ام شماره ی خودم را برایش می خواندم. کم کم شماره را حفظ شدم و شاید چند سال بود که مشکل خاصی پیش نیامده بود. شماره ی سیم کارت دومم را هم حفظ شدم... گمانم از دو سال پیش که گوشی ام را هم که عوض کردم دیگر شماره ی خودم را ذخیره نکردم!
امروز رفته بودم دنبال یک کار اداری. گفت شماره موبایل. شروع کردم به گفتن... حرف کوتاهی وسط حرف آمد و خواستم ادامه بدهم که دیدم شماره را درست یادم نیست. با تکرار و تردید شماره را گفتم. خدا را شکر در این شهر پر عجله هم که خیلی راحت نمی شود به کارمندی گفت بگذار مطمئن شوم! همین طور که کارمند داشت اطلاعاتم را وارد سیستم می کرد با سیم کارت دومم یک پیامک به شماره ای که به کارمند داده بودم فرستادم تا ببینم به خودم می رسد یا نه! شکر خدا رسید و مجبور نشدم به کارمند بگویم شماره را اشتباه دادم...
بعد از این ماجرا، شماره ی هر دو سیم کارت را روی گوشی ذخیره کردم و نوشتم "خودم" و "خودم 2". اما این بار دیگر جلویشان علامت تعجب هم نگذاشتم...

پ.ن. پیری پدیده ای تدریجی الحصول است...

سه تصویر از یک روز...
ما را در سایت سه تصویر از یک روز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3asiabc بازدید : 197 تاريخ : شنبه 16 دی 1396 ساعت: 19:57