اضطرار

ساخت وبلاگ

بسم الله

دیشب خیلی خواب نرفتم. صبح هم، بعد از خوردن سحری، نتوانستم چندان بخوابم. حدود ساعت ۷ از خانه راه افتادم. چند کار داشتم و لابد خسته تر می شدم. سعی کردم طوری کارها انجام شود که بین ساعت ۲ تا ۴ بعد از ظهر وقت داشته باشم بخوابم تا شاید توانی باشد که امشب، که شب بیست و یکم ماه رمضان است، بیدار بمانم. کارها - با اینکه کاملا انجام نشدند - فرصت خواب را دادند...
تخت و تشک و بالشت و سکوت نسبی؛ به علاوه ی خستگی... ظاهرا مقدمات خواب فراهم است... اما هرچه سعی می کنم خواب نمی روم... یک ساعتی در بستر می مانم و بالاخره تسلیم می شوم... باید به کلاس ساعت ۴ برسم.
الحق و الانصاف، آدمی که نه توان خواب رفتن دارد و نه وقتی خواب به چشمش هجوم می آورد حتی اگر به زور بنشیند می تواند بیدار بماند، جا دارد شب قدر و غیرش به خدا التماس کند... لا املک لنفسی نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حیاتا و لا نشورا... ضعف بالاتر از این؟!

پ.ن یک. بعید است امشب هم بتوانم بیدار بمانم... آرام زیر لب می گویم سیدی لعلک عن بابک طردتنی... أو لعلک لم تحب أن تسمع دعائی... إن عفوت فخیر راحم و إن عذبت فغیر ظالم...

پ.ن دو. چو با حریف نشینی و باده پیمایی/ به یاد دار حریفان باد پیما را... التماس دعا

سه تصویر از یک روز...
ما را در سایت سه تصویر از یک روز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3asiabc بازدید : 174 تاريخ : يکشنبه 6 مرداد 1398 ساعت: 23:29